زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت شصت و نهم :
اهورا نگاهشو داد به یاشار:
- این یه ایدهست. میتونید ازش استقبال کنید یا نه.
لب زدم:
- چه ایدهای؟
اهورا:
- ملاک ساخت گروهکت قابل اعتماد بودن افراده. چطوره از زمره قانونی رخشا رو با خودت ببری؟ به یه وکیل احتیاج داری دیگه.
من و یاشار همزمان تقریبا داد زدیم:
- چی؟!
یاشار اخم کرد:
- اهورا چیزمیز میزنی؟
ایستادم:
- این ایده رو از ذهنت بریز بیرون اهورا.
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۹۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
حنا
00خوبه
۱۲ ماه پیشهمونی
00تخته سنگه 😐
۱ سال پیشسحر
00دقیقا چیشد
۲ سال پیشسیتا
00فکر کنم البرز همون یاشار باشه اخه رخشا کفت پنج ساله***مخفی هستی من خبر ندارم هویتت رو از من مخفی کردی
۲ سال پیش۶ااا
00سام الان گفت برم پیش یاشار،بعد یهو یاشار حرف زد تو جمع اونا😐
۲ سال پیشماریا
10داستان داره جذاب میشه ولی نویسنده نگفت که یاشارچجوری اومده پیشه اینا من پارت قبلی فکرکردم اشتباه شده چون سام گفته بودمیخوادبره پیشش ایناهمچنان توی همون خونه بودن ولی یاشاراومده.
۲ سال پیشهانیه
30خیلیییییی داره قشنگ میشه در ضمن به نظرم عاشقانه هاشون اصلا هم لوس نیست تازه چند پارته بهم رسیدن یادتون نیست التماس میکردیم زودتر بهم برسن اون موقع رمان خیلی خشک بود...
۲ سال پیشمهنا
40سام یه خبر از مادرش نگرفت در حد یه زنگ هم نزد پدساخته
۲ سال پیشیلدا
34به نظر من جلد اولش قشنگ تر بود هیجانش بیشتر بود عاشقانه هاشم به اندازه و قشنگ بود ولی جلد دومش یکم زیادی عاشقانس یکمی لوسه انگار 😐😂💔 ولی به هر حال از نویسنده ممنونم بابات رمان خوبش
۲ سال پیشسمیرا
00نویسنده جان چرا پارت قبلی واین پارت هم ازاسم یاشاراستفاده کردی پارت قبلی گفتم اشتباه تایپی ولی الان هم نوشته یاشارگفت
۲ سال پیش
Mahsa
00بیچاره مامانش که هنوز تو بی خبریه بنده خدا فق همین یدونه پسر و داشتااا