سنسار (سَنسار) به قلم آمنه آبدار
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۴۸۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
نمی دانم چقدر زمان گذشت اما با عذاب گذشت؛ صدای داد هایم گوش فلک را کر می کرد. احساس کردم خانم ترنجی کنارم نشست و سرم را در دستانش گرفت و لحظه ای بعد صدای بهت زده اش را شنیدم: یا خدا! خانم محمدی زنگ بزن آمبولانس بیاد.
چشمانم را به زور باز کردم و سارای گریان را در کنار خود یافپارتگذاری رمان به اتمام رسیده و برای چاپ ارسال شده. به همین علت دیگر امکان مطالعه رمان را ندارید.
ayda
60میشه عکس شخصیت هارو بزاری؟
۴ سال پیشمریم
۱۵ ساله 20چرا پارت ها انقدر کمه بیشترش کنین ولی در کل رمان خوبیه ممنون از نویسنده لطفا پارتش رو زیاد کنین
۴ سال پیشدختر ابلیس
20یا ابلفضل پریزاد نصف شد فکر کنم🤣
۴ سال پیشدرسا
۱۴ ساله 20من تازه شروع به خوندن کردم ولی به هرحال ععالیه
۴ سال پیشدختر الماس
۱۳ ساله 20پات هاش خیلی کوتاهه
۴ سال پیششیلا
۱۶ ساله 20رمان پنجمین نفرو خونده بودم که وقتی پسره خاب روح میبینه و روحه اذیتش میکنه و... جای زخماش تو خواب میفته انگار این پریزاد تو واقعیت همچین بلایی سرش اومده و با یادآوری اتفاقات اون بلاها در واقعیت سرش
۴ سال پیشمقصودی
05ارزش ندارد هر روز بخوای دو خط بخونی پارت ها خیلی کمه
۴ سال پیشمعصوم خانی
۱۶ ساله 100پارت های خیلی خیلی کوتاهند خواندنشان دو دقیقه هم طول نمیکشه لطفا متنشان را طولانی کنید یا هم در روز دو یا سه پارت بزارید
۴ سال پیشالناز
۱۴ ساله 71من که تا اینجاش رو خیلی خوشم اومده اما لطفا طول پارتهارو بیشتر کنید آخه خیلی کم و زود تموم میشه
۴ سال پیشپریناز
80ژانر رمان تخیلی یا ترسناک نیست که بگیم شاید جنی منی بود پریزادم نفرین شده خیلی گنگه عالی حرف ندارع ذهنت رو درگیر میکنه کلا
۴ سال پیشالنا
120رمانش رو خیلی دوست دارم و دوست دارم بدونم که چه اتفاقی براش افتاده که اون شب اون خواب رو دید و یهو کلش شکست جالب برای من
۴ سال پیش
محمد
۲۰ ساله 023,بد