سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۳۲۹ روز پیش
دهنش رو اندازه غار علیصدر باز کرد.
با تموم توانش زار زد.
سرم رو با تاسف تکون دادم.
از جام بلند شدم برم تو اتاقم که مامان با تشر اسمم رو صدا زد.
با تعجب برگشتم.
- جانم؟
اشارهای به مریم کرد.
- یه ذره حس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا_هستم
00😅