زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت پنجاه و هشتم :
بغض کردم:
- تصادف کردی سام. پس تو کی میخوای به فکر خودت باشی؟
- بزار آروم شم. بزار هضمت کنم رخشا. بزار به گذشتمون فکر کنم دختر. بزار یه مدت به وجودت فکر کنم.
سکوت کردم. خاک بر سرم که وقتی اینطوری حرف میزنه دلم آب میشه.
دستام کف دستاش یخ بستن.
حس میکنم گرممه.
خدایا... نکنه دارم سرما میخورم؟ گلو دردم یعنی آره؟
- به خاطر موشی مثل تو تصادف کردم. داشتم تو رو ب
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
محی
01بسیار تخیلی بسیار چرت از رو بیکاری میخونم همش گریه میکنه دختره کل داستان هم خیلی تخیلیه واقعا
۲ سال پیش...
00دوستان میتونین لینک چنل نویسنده رو بدین؟!
۲ سال پیشبهار
00....... .. ... ....... .. .... .......
۲ سال پیشسمیرا
11منه رمانننن😭😭😭
۲ سال پیشآسمان
10خوبه ولی میشه تو پارت بعدی سام گریمشو پاک کنه؟
۲ سال پیشفاطمه
00سه پارته داریم میخونیم ولی هنوز شبه و رخشا و سام دارن عشقولانه حرف میزنن چرا صبح نمیشه چون پارتا کوتاهه😂😂ولی بازم دمت گرم نویسنده
۲ سال پیشدریا
00چقد کمه پارت هاااا🥺😭😭😭انقداروم میخونم میخام زود تموم نشه توروخداااایکم پارتارو بیشتر کنید🙏🙏🙏
۲ سال پیشتیارا
00سلام مرسی بابت رمان قشنگتون اما ازتون خواهش میکنم خانم نویسنده اگه ممکنه پارت های این رمان رو بیشتر کنید.
۲ سال پیش
Asal
00کسی میتونه بگه یاشار کجاست؟بنظرم نویسنده خیلی شخصیتش رو کمرنگ کرده!