پارت سوم

زمان ارسال : ۵۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

مردمک‌هاش رو به صورت آویزونم سوق می‌ده:


-مرتیکه زردانبو بهت گفت؟


سری به نشونه تایید تکون می‌دم و توده‌ی سنگین توی گلوم رو قورت می‌دم. انگار یه سنگ بزرگ روی شونه‌هام آوار شده و زیر بار این حرف له شدم و دارم جون می‌دم.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.