پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۳۵۱ روز پیش

نگاه پوکری حواله‌ش کردم.

- خوب شد گفتی وگرنه می‌رفتم مثل میمون بپر بپر می‌کردم اونجا، از این میز به اون میز!

- ایش.

بالاخره از خونه بیرون زدن و با آخرین سرعت ممکن سمت رستوران روندم.

فاطمه قرار بود خودش بیاد.

هر چقدر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید