زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت چهل و سوم :
اینبار توهم نیست.
سیاوش به قصد صحبت دهان باز میکند.
اما صدایی از او حاصل نشد.
رز و نیما از زدن تک پلک کوچکی عاجز شدند.
قطرهای از چشمان محمد میچکد.
این صحنه... بیشتر به متوقف شدن لحظهای زمان شبیه هست.
حداقل برای آنها.
آرمان به شوک ذهنی خود تنه میزند و به طرف او میدود.
بازوی سام را به چنگ میگیرد.
سام از حرکت ایستاده. با مکثی نسبتأ طولانی به سمت او ب
مطالعهی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Rasta
00رمان خیلی خوبی فقط لطفا پارت هاش رو طولانی تر بزار و همین طور پارت ها رو تند پشت هم بزار
۲ سال پیشعسل
10چرا این جا اینطوری شد عوض اینکه بره پیش رخشا و پیداش کنه چرا همه رو کنار زد و رفت؟:////////
۲ سال پیشغزاله
41چ خنک شد اینجاش 😐 یعنی چی همه رو کتک زد بعد رفت ?یه هو زد نت یه هو یادش اومد. احساس میکنم اینجا رو باید یکم وقت بیشتری روش میزاشتی خیلی عجله ای کار کردی 🙁اصلا منطقی نشد اینجاش
۲ سال پیش.
00پشمامممممممم
۲ سال پیشهعی
10هیجانی شدددد و من دق مرگ میشم سرش
۲ سال پیشسمیرا
60واییییی سام داره کجامیره ای بابا عوض اینکه بره رخشاروپیداکنه
۲ سال پیش
م
00تازه یاد عملیاتش وانتقامش که اونهمه براش عجله داشت افتاده دنبال اون میره