دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۳۳۹ روز پیش
بلاخره بعد ۳ روزدکتر اجازه میده که از نزدیک ببینمش ....لباس مخصوص تنم میکنم و کنارش میرم ....
اشکام سرریز میشه و بهش میگم:ستوده ...اجی ...
میگن هر کی تو کماس صداهارو میشنوه ...
دستشو میبوسمو میگم :صدای منو میشنوی؟
_ببین دارم بهت میگم ما همه منتظرتیم ،ترخدا بهوش بیا ....ماماین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
!(: یاشیل قیز
40ینی فرهاد انقد نامرد بود؟
۱۱ ماه پیشگل سرخ
۲۰ ساله 30خانم نویسنده نمی دونید چقدردلم می خوادبرم پابوس ***رضااماهنوزنطلبیده که ماهم بریم زیارتش
۱۱ ماه پیشاسرا
01عالیه خوابیده حتماسرش روزانوش کجاش وگرنه اصلانمیشه انجاخوابید
۱۱ ماه پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
چرا عزیزم میشه یوقتا همینطوری که تکیه دادی ممکنه واسه ادمی که چند ساعت چشم نزاشته خوابش بره
۱۱ ماه پیش
اسرا
20خانم سیاوشی دلش نمیایدرمان تموم کنه باورکنید شخصیتهافراموش نمیشه لطفا دل بکنیدازشون🤣🤣🤣