سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۳۸۰ روز پیش
- میترسم کر بشم با صدای قدمهات!
- احتمالش هست.
بعد هم خودش توی فکر رفت و لبخندهای ملیحی روی لبش اومد.
- من دیگه باید برم.
- میرسونمت.
سری به نشونه نه تکون دادم.
- مرسی، خودم بر میگردم.
اصراری نکرد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهدآ
00کو پارتا؟