طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت نهم :
آهسته وارد اتاق شد و زیر پتو خزید. چشم بست و هنوز پلکهایش گرم نشده بود که صدای ویبرهی گوشی بلند شد. حس کنجکاوی مانع از خوابش شد و دست دراز کرد سمت گوشی. صفحهی گوشی را روشن کرد و چند لحظه خیره ماند به صفحه. پیامکی از شمارهای ناشناس که ذخیره نشده بود. اما چقدر به نظرش آشنا می
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۶۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
عسل
140وای آره😭😭😭چراا آخه😭😭این دوستش ملودی همش تقصیر اونه برع بمیره ملودی😭😭باهم اسم من چیکار کردی😭😭😂😂😂
۴ سال پیشحاتم
32عسل جان معتاد شدی رفت خخخ
۴ سال پیشآنیا
30احساس خوبی به ملودی ندارم 😒😑
۴ سال پیشعسل
170خدا دوستایی که آینده ادم رو میسوزونن نابود کنه🔫😑 البته مقضر خوده عسل هم هست مباید انقدر راحت اعتماد کنه معتادشد رفت
۴ سال پیش_
110بیا گیر دوست ناباب اومدی معتادت کرد
۴ سال پیششیوا
50نگارجونم خیلییی برات خوشحالم و امید دارم در اینده نویسنده ای میشی که اسمت زبون زد عام وخاص میشه و میدرخشی😍😍😍😍😄😄😚😚😘😘😘
۴ سال پیشZarnaz
20عالییییییییی💜😍😘
۴ سال پیشارو
62محسن شماره نسیمو از کجا آورد؟؟؟
۴ سال پیش...
60خب وقتی کارتش رو نسیم داشته حتما زنگ میزده که بپرسه کی فتو حاضر میشه یا مغازه بازه ؟
۴ سال پیشعسل
120وایییییییییییی عسل معتاد شد😭😭😭آخه چراااا😭😭😭منم اسمم عسله ولی مثل تو از اینکارا نکردم عسل😭😭😭😍😘رمانت عالیه نگارجون خیلی دوست دارم
۴ سال پیشآرام
130😱عسل معتاد شد
۴ سال پیش?
132عسل قرص روانگرد میخوره
۴ سال پیشجوجو
150اه معتاد قرصا شد😑
۴ سال پیش
داروین
190معتاد شد رفت😑