سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۴۰۰ روز پیش
یکم سکوت کرد و بعد که چیزی پیدا نکرد بگه، دوباره اصرارهاش رو شروع کرد.
- باشه ولی یه فرصت بده.
برای اینکه بیخیال بشه و برم حضوری رسما این دندون لق رو بکنم، قبول کردم و گوشی رو قطع کردم.
نیان نگاه عجیبی بهم انداخت.
- این پ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما