پارت هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۴۱۸ روز پیش

سارا نگاهش را پایین انداخت و گفت:
- چجوری برم پی خوشی خودم وقتی حال هیچکس خوب نیست؟ شما و عمه پیر شدین تو این یک‌سال، کیان و پارسا یک‌سالِ با هم حرف نزدن. مهلا با محیا قهره...
- درد منم همینه سارا! همین از هم پاشیدگی خانواده. همه همدیگه‌رو مقصر می‌دونن. به‌خدا که روح کتی هم آرامش نداره.
دست سارا را به آرامی در دست فشرد.
- من یه همراه می‌خوام. یه قوت قلب که هم‌پای اون برم برای

185
139,839 تعداد بازدید
151 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید