پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۴۰۶ روز پیش

یک سال بعد...
با وجود آفتابی بودن هوا، باد سردی می‌وزید و لرز به تن می‌نشاند. تاکسی کنار خیابان متوقف شد. شیدا شال‌گردن را کمی بالاتر کشید و با بغل‌گرفتن بچه از ماشین پیاده شد. سرمای هوای بیرون را که احساس کرد، کلاه شایان را تا روی ابروهایش پایین کشید و او را محکم‌تر در بغل فشرد. وارد کافی‌شاپ شد. گرمای کافی‌شاپ لبخند ملایمی روی لبش نشاند و عطر تلخ قهوه مشامش را پر کرد. نگاهش چرخی بی

170
137,234 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • &&&

    20

    پارت خوبی بود فقط کاش در مورد محیا هم بنویسی خیلی دلم میخواد درباره حس و حالش و برخورد اطرافیان باهاش بدونم چون تو این حادثه کم مقصر نبود اما اصلا حرفی ازش زده نشده

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    ممنون از لطفتون، چشم سعی می‌کنم پارت آخر روی این موضوع هم کار کنم.

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید