پارت صد و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۴۲۲ روز پیش

«دانای کل»

آشفته، قدم می‌زد و دستش را به صورتش می‌کشید تا از گرمای بدنش بکاهد؛ از طرفی دست دیگرش را به پهلویش تکیه داده و استخوانش از فشار دستش درد گرفته بود. ماشینی که کنارش توقف کرده بود، جاده را که به ویلا منتهی می‌شد، روشن می‌کرد اما تاری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید