پارت صد و نود و سوم

زمان ارسال : ۴۰۸ روز پیش

طول کشید تا به خودش بیاید.
- یعنی چی؟ مگه اونا، مگه نمرده بودن؟
ایوان بدون آن که نگاهش را از خیابان بگیرد گفت: نه! وقتی که گفتی نمی‌دونم خانواده‌م زندن یا نه، من اون پرورشگاه رو پیدا کردم و تحقیق کردم... پدر و مادر خیلی از اون بچه‌ها زنده‌ن و با پولی که پدر و مادرشون برای نگه‌داری ازشون می‌دن، توی پرورشگاه موندن.
باور این‌ها برای آنابت سخت بود.
چرا باید پدر و مادرش با وجود

727
380,071 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Dayana

    80

    خوشم میاد که هرچقدرم سرنخ پیدا کنن بازم نمیتونن بفهمن کار ایوانه😂وقتی ایوان جلو دماغشونه و داره راست راست واسه خودش میچرخه ولی اونا نمیفهمن دیگه چه انتظاری میشه ازشون داشت 😂

    ۱ سال پیش
  • Dayana

    33

    ولی یه حسی بهم میگه سرآخر ایوان خودشو تحویل میده🥲

    ۱ سال پیش
  • ریحان

    70

    من دلم نمیخواد ایوان گیر بیوفته دوست دارم لاریسا هیچ وقت نگه که زرنیخ ایوانه و برای همه مجهول بمونه

    ۱ سال پیش
  • ونوم

    70

    ولی من دو ساله پای این رمان وایسادم...حق آب و گل دارم...احساسی نکنی لاریسا بزنه ایوان و بکشه!

    ۱ سال پیش
  • سیتا

    50

    چه باحاله یکی اینقدر همه فن حریف باشه هر کاری دلش خواست انجام بده

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید