زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و نود و دوم
زمان ارسال : ۴۱۱ روز پیش
***
- هیچ جا نیست، استفان به کسی نگفته اما همه دارن دنبالش میگردن.
ایوان نیم نگاهی به آنابت انداخت.
- گوشیش و ردیابی نکردن؟
- نمیدونم احتمالا ردیابی کرده باشن، خودشون پلیسن دیگه میدونن.
سری به نشانه تایید برای آنابت تکان داد.
- به استفان بگو اگه به کمکم نیاز داشتن خبرم کنن.
لبخند روی لبهای آنابت نشست.
بدش آمد از آن که به او مشکوک شده بود.
- مرسی.
رویا
120گلم نمیشه زود زود پارت بزاری؟ کوتاه بزار ولی هر روز بزار، خیلی بده انتظار 😂😭