پارت صد و نود و دوم

زمان ارسال : ۴۲۱ روز پیش

***

- هیچ جا نیست، استفان به کسی نگفته اما همه دارن دنبالش می‌گردن.
ایوان نیم نگاهی به آنابت انداخت.
- گوشیش و ردیابی نکردن؟
- نمی‌دونم احتمالا ردیابی کرده باشن، خودشون پلیسن دیگه می‌دونن.
سری به نشانه تایید برای آنابت تکان داد.
- به استفان بگو اگه به کمکم نیاز داشتن خبرم کنن.
لبخند روی لب‌های آنابت نشست.
بدش آمد از آن که به او مشکوک شده بود.
- مرسی.

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید