بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و شانزده
زمان ارسال : ۶۱۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
تا خواست چیزی بگوید، با دیدن لبخند شرورانه و چشمهای کنجکاوم، نفسی گرفت و با مچ دستش عرق نشسته روی پیشانیاش را پاک کرد. با حرص نگاهش را گرفت و با چند قدم به طرف آشپزخانه، گفت:
- برو حاضر شو! ده دقیقه دیگه حرکت میکنیم.
با رضایت سر تکا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما