پارت بیست و دوم :

بهزاد:

-مراقب خودت باش...فعلا آبجی.

-خدافظ به سلامت.

و درو بستم و رفتم تا استراحت کنم. میون افکارم غوطه ور شدم. خواب به چشام نمیومد. صدای زنگ در باعث شد پوفی بکشم و برم سراغ در.از چشمی در نگاه کردم که خانم میانسال با لبخند ژکوند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.