پارت بیست و یکم :

بابا:

-دختر دو دقیقه آروم بگیر موهاتو ببافم برو.

بازم نالیدم:

-عــــــــــه بابایی...تولو خدا...

قلبم فشرده شد.

چقدر دلم میخواست برگردم به هفته قبل و نذارم محمد پیش قدم شه برای اردوی دانشجویی، یا برگردم به چند روز پ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.