دشمن بی نقص به قلم فاطمه سیاوشی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۴۴۵ روز پیش
کنار المیرا غذا میخورمو و حسابی باهم به همه چیز میخندیمو قهقهه میزنیم .
فرهاد کنار در تراس میاد و با دیدن الی میگه :به به از این طرفا المیرا خانوم
الی بامزه سرشو میندازه پایین و میگه :
_مزاحم شدیم دیگه امروز
فرهاد زبونشو به علامت اینکه زشته گاز میگیره و میگه:نفرماین رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
این رمان به اتمام رسیده است و به درخواست نویسنده به علت (چاپ یا ویرایش) تا اطلاع ثانوی امکان مطالعه آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
10البته من هم اشتباه نوشتم🤭