پارت دوم

زمان ارسال : ۴۵۷ روز پیش

- اوه... چه بداخلاق!

نگاه هیزش سمت افرا چرخید و مقابلش روی پاها نشست. دخترک خودش را در آغوش مادر جمع کرد و عروسکش را به سینه چسباند.

- ببینم خانوم کوچولو... مامانت همیشه همین‌قدر بداخلاقه؟

دست پر از خالکوبی‌اش سمت افرا دراز شد تا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید