التیام به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۴۶۸ روز پیش
هولناک و ناباور نگاهش میکردم. سینا بود؟ سینای من؟ که اینطور با نگاه سرخفام و خشمگین، دندان میسائید و یقهام را میکشید؟! لبهایم لرزید و تتهپتهکنان گفتم:
- من... من فقط... نگرانتم!
با صدایی خفه که سعی داشت به گوش کسی از اهالی آن خان ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
قشنگتراز پریا
50اوووففف همه جای دنیا باید همین موضوع باشه!😕 چقدر دلم برای سوگل سوخت....🥺 سینا حق نداشت سوگندیمو بزنه دلش اومد اخه؟؟ عزیزدلم سوگندم🥺🤍