پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۴۶۸ روز پیش

هولناک و ناباور نگاهش می‌کردم. سینا بود؟ سینای من؟ که اینطور با نگاه سرخفام و خشمگین، دندان می‌سائید و یقه‌ام را می‌کشید؟! لب‌هایم لرزید و تته‌پته‌کنان گفتم:

- من... من فقط... نگرانتم!

با صدایی خفه که سعی داشت به گوش کسی از اهالی آن خان ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید