خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۱۳۸۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
ماشین جلوی رستوران متوقف شد و حسام همانطور که کمربند باز میکرد گفت:
- خیلی گرسنه شدم، حوصله ندارم بریم خونه تازه آشپزی رو شروع کنیم. بیا ناهار بخوریم بعد بریم.
نیهان مطیعانه باشهای گفت و از ماشین پیاده شدند. وارد رستوران شدند و بوی غ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عارفه
00رمان عالی هست