پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۱۳۸۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

ماشین جلوی رستوران متوقف شد و حسام همان‌طور که کمربند باز می‌کرد گفت:

- خیلی گرسنه شدم، حوصله ندارم بریم خونه تازه آشپزی رو شروع کنیم. بیا ناهار بخوریم بعد بریم.

نیهان مطیعانه باشه‌ای گفت و از ماشین پیاده شدند. وارد رستوران شدند و بوی غ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.