پارت شصت و پنجم

زمان ارسال : ۴۵۹ روز پیش

سارا با دلسوزی نگاهش می‌کرد و پشت‌دست‌های دخترک را آهسته نوازش کرد.
- پاشو... پاشو بریم تو بازار یه‌کم بگردیم. از فکروخیال دربیای ها؟
شیدا سربه زیر لب ورچید و بی‌توجه به پیشنهاد سارا، گفت:
- بابام باهام قهره، تو یه خونه‌ایم اما چند روزه ندیدمش. خواهرم حتی جواب تلفنم‌رو نمی‌ده. خودمم مثل خر تو گل موندم اصلا نمی‌دونم با این مصیبت چکار کنم؟ مگه قتل کردم سارا؟ چرا باهام این‌ج

172
138,334 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید