پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۴۵۱ روز پیش

هنگامه نیم‌نگاهی به شیدا انداخت و سلام کرد.
- معرفی نمی‌کنید؟
سارا متبسم جواب داد:
- شیداجون از اقوام و البته دوست صمیمی‌من هستن.
هنگامه با لبخند نمکین گفت:
- خوشوقتم!
نگاهش را سمت سارا برگرداند.
- چه‌عجب ساراخانم! بالاخره اجازه‌ی ملاقات دادی! البته من خیلی دلم می‌خواست با داداشم و خانواده، رسما بیایم...
سارا سرش را به دوطرف تکان داد و با لبخندی مصنوعی، کل

165
135,991 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سنا

    00

    پارت بعدی کو؟

    ۱ سال پیش
  • تابان

    10

    نگار جون خسته نباشی،رمانتون خیلی جذابه،میگم میشه این هفته بخاطر ولادت حضرت علی پارت اضافه بذارین؟ 🙃🙂

    ۱ سال پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم، خوشحالم رضایت دارین از رمان. پارت اضافه نمیشه چون زمان پارت‌ها تنظیم‌شده‌اس، اما طولانی‌تر می‌نویسم

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید