پارت شصت و سوم

زمان ارسال : ۴۵۴ روز پیش

شیوا نگاه شماتت‌باری به شیدا انداخت و گفت:
- واقعا که شیدا... آبروی همه‌مون رو بردی! فقط خواهشا تا شبِ عروسی من نذار کسی بفهمه که هیچ خوشم نمیاد اون‌شب همه تو گوش هم پچ‌پچ کنن!
ریما لب گزید و لب به اعتراض باز کرد:
- شیوا نگفتم بیای که بیشتر سرزنش کنی!
- چکارکنم؟ مدالِ افتخار بندازم گردنش؟ مگه دروغ می‌گم؟
شیدا نگاه دلخوری به خواهرش انداخت و لب زد:
- نگران‌نباش، عروسی

166
136,114 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید