سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار (الهه)
پارت ششم :
قشنگ رو ویبره بودم.
یه نگاه به عمو دنی انداختم.
- دنی تریاکی!
بعد خودم بلند بلند خندیدم.
ننه جون یه اخم پدر مادر دار بهم کرد.
- زهر، نخند! به پسرم فرصت بده بیماریش و ابراز کنه.
دستم رو جلوی دهنم گرفتم تا خندم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ز
00خوب