پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۴۵۹ روز پیش

باز هم صدای عق‌زدن‌های شیدا بلند شد و فرهاد چشم‌هایش را بست. لب و دندانش را با حرص بر هم فشرد و گفت:
- برو ببین چشه؟
ریما سمت در رفت که فرهاد ادامه داد:
- از اون قرص دمیترون که خودت می‌خوردی اگه داری بهش بده!
ریما سری با تایید جنباند و از اتاق بیرون رفت. شیدا دستش را به دیوار گرفته بود و با قدم‌های سست از توالت بیرون آمد. از بالای راه‌پله سرک کشید و جانی به صدای بی‌حالش داد و

166
136,250 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رویا

    11

    ای سعید بدبخت روزش سیاه شد با اومدن فرهاد

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید