پارت صد و هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۴۶۱ روز پیش

لاریسا از خودش متنفر بود.
این ضعف تمامش از‌ ونسا سرچشمه می‌گرفت.
یا از مرگ می‌ترسید...
با آن همه ادعایش باز هم سخت بود.
او شجاع نبود، وانمود می‌کرد که شجاع است.
تلاش می‌کرد شجاع باشد آن هم به‌خاطر دخترش!
- تو چرا سعی داری خودت و قوی نشون بدی؟
ایوان مکثی کرد.
- من قوی ام... نیازی به نمایش ندارم.
لاریسا پوزخندی زد.
- نیستی!... تو در برابر خیلی‌ها هیچ قدرتی ن

727
380,164 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید