پارت صد و هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۴۶۳ روز پیش

کمی بعد تصمیم گرفت این بار خبر قتل بعدی را خودش به لاریسا بدهد.
همه چیز را درست کرد و با لاریسا تماس گرفت.
می‌دانست لاریسا می‌فهمد که زرنیخ است.
شماره نیفتاده بود و این او را می‌ترساند.
همان هم شد.
لاریسا که صدای گوشی‌اش را شنید، با عجله پله‌هایی که بالا آمده بود را پایین رفت.
گوشی‌اش را از روی میز چنگ زد.
با دیدن اینکه شماره‌ای روی صفحه نیست، نفسش توی سینه حب

727
380,643 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نری

    20

    آمنه جون واقعا این پارت خیلی کم بود لطفاً یکم بیشتر کن پارت هارو ممنون عزیزم رمانت عالیه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید