پارت صد و هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۴۶۵ روز پیش

پوزخندی روی لبش نشست...
خون، لمس سردی چاقو و قتل او را همیشه به وجد می‌آوردند.
چاقو شبیه به اسباب بازی برای سرگرم کردنش بود!
شاید توی خیالات تاریک خودش، پلیس بود اما مانند لاریسا و استفان احمق نبود.
هیچ‌کدام از آن‌ها را لایق پستشان نمی‌دانست، یک تیم نالایق و ناکار آمد!
او زرنگ بود...
ردپایی به جا نمی‌گذاشت، شاید مشکل حل نشدن پرونده همین بود!
او، زرنیخ، شبیه به

727
380,214 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آتش

    30

    پارت اول رمان،زرنیخ یکیو حبس کرده و به هلن خیانتکار خدابیامرز میگه شبیه تو.با توجه به شخصیت هلن،انابت با اون دست و پا چلفتیش،نیست.حس میکنم زرنیخ عاشق لاریسا میشه.ازحساسیت بی اندازش به لاریسا متعجبم!

    ۱ سال پیش
  • .

    10

    مرسییییییییی🥺😍♥️

    ۱ سال پیش
  • فاطی

    10

    چقدرم که من استرس کنکور دارم🤣💔

    ۱ سال پیش
  • نری

    20

    خیلی ممنون آمنه جون خیلی عالیه رمانت

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید