زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۴۷۲ روز پیش
روی تخت دراز کشید و به سقف خیره شد.
کاش میتوانست از آن پرونده دور بماند...
کاش میتوانست بیخیال همه چیز شود اما نمیشد.
زرنیخ را باید پیدا میکرد.
طاقت آن همه دلهره را نداشت...
سردرد باعث شده بود حالت تهوع پیدا کند.
خستگی در وجودش بیداد میکرد.
اگر ایوان، زرنیخ میبود هر طور شده دستگیرش میکرد، به هر قیمتی!
چشمهایش را بست و سعی کرد کمی آرام بگیرد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.