گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۴۸۶ روز پیش
لیوان شربت توی دست سوگند فشرده شد و با غیظ گفت:
- تا کجاشو بگم مهدی؟ چقدر از گذشته رو حذف کنم و چقدرش رو بگم؟ قرارمون چی بود؟ قرارمون فراموش کردن و سوزوندن گذشته نبود؟ اون گذشتهی لعنتی مثل دومینویِ، که اگه دهن باز کنم و ازش بگم، باید تا تهش رو بگم میفهمی؟ - آره اما قرار هم نبود بعد از اینهمه سال سروکلهی منصور و پسرش پیدا بشه و خواهان سارا بشن!
- حالا ای کاش که با گفتن حقیقت دردی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.