پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۴۸۷ روز پیش

سعید نفسش را بیرون داد و گفت:
- ترسوندیم دختر... گفتم حالا چی شده! خب دیده باشه.
شیدا ابرو در هم کشید و تشر زد:
- خب دیده باشه؟! سعید می‌فهمی کدوم قرصارو می‌گم؟ اصلا بابامم نفهمه، آبروم به اندازه‌ی کافی جلوی ریما رفت که هنوز هیچی نشده قرص ال‌دی تو کیفم دید!
- آره می‌فهمم؛ از نظر منم هیچ آبروریزی نیست. مگه قرن بوق و قرقره‌اس که پنبه و آتیش رو کنار هم می‌ذاشتن، بعدم می‌گفتن تا

165
135,776 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید