گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش
شیدا اخم کرد و معترضانه گفت:
- چرا اینقدر بین منو شیوا فرق میذارین؟ چطور شیوا هر تصمیمی دلش میخواد میگیره، همه هم اطاعت میکنن! بعد من...
فرهاد شمرده شمرده و با تأکید گفت:
- هیچ فرقی نمیذارم! قرارِ من با شیوا یه چیز بوده با تو یه چیزه دیگه!
شیدا انگشت اشارهاش را مقابل فرهاد تکان داد و با جنباندن سرش، تأیید کرد:
- همین دیگه... همین! با شیوا خانم قرار میذارید که چهارتا
&&&
40ای بابا این شیدا مگه همسن شیواست که هی خودشو با اون مقایسه میکنه... بیچاره فرهاد میگه دو سه سال صبر کن اینم که سه سال دیگه تازه به سن شیوا میرسه پس از چه فرق گذاشتنی حرف میزنه دقیقا؟🤨🤔