زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و شصت و چهارم
زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش
و این متفاوت بودن دیدها، آزار دهندهترین چیز برای ایوان بود.
او دنیای لطیفی داشت...
- درسته...
با شصتش روی دست آنابت را نوازش کرد.
- نمیخوام ناراحتی پیش بیاد.
میخواست و این ناراحتی بیشترین لذت را به او میداد.
خودش به زودی آن ناراحتی را پیش میآورد.
این بار نتوانست جلوی پوزخندش را بگیرد.
آنابت با دیدن پوزخندش حس بدی گرفت!
از آن همیشگیها نبود.
ایوان
پشمک
20عالییی فقط لطفا اخر اینو تلخ تموم نکن خواهش میکنممم