پارت صد و شصت و چهارم

زمان ارسال : ۵۰۲ روز پیش

و این متفاوت بودن دیدها، آزار دهنده‌ترین چیز برای ایوان بود.
او دنیای لطیفی داشت...
- درسته...
با شصتش روی دست آنابت را نوازش کرد.
- نمی‌خوام ناراحتی پیش بیاد.
می‌خواست و این ناراحتی بیشترین لذت را به او می‌داد.
خودش به زودی آن ناراحتی را پیش می‌آورد.
این بار نتوانست جلوی پوزخندش را بگیرد.
آنابت با دیدن پوزخندش حس بدی گرفت!
از آن همیشگی‌ها نبود.
ایوان

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید