پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۱۳۸۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

حسام برگه‌ی آدرس را برداشت و رو به حاج‌حبیب گفت:

- خدا برادرتون رو رحمت کنه، ممنون بابت اطلاعاتی که دادین. ما دیگه مزاحم نمی‌شیم.

از جا برخاست و حاج حبیب هم حینی که از روی صندلی بلند می‌شد جواب داد:

- خدا همه‌ی رفتگان رو بیامرزه. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.