پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۴۹۷ روز پیش

ساعت نزدیک به دوازده نیمه‌شب بود و خانه انباشته از سکوتی سنگین شده بود. شیدا آهسته و پاورچین از راه‌پله پایین آمد و سمت آشپزخانه رفت. چراغ آشپزخانه روشن بود و صدای پچ‌پچ به گوش می‌رسید. بینی‌اش را بالا کشید و بوی قهوه مشامش را پر کرد. با احتیاط جلو رفت و فرهاد و ریما را در آشپزخانه مشغول صحبت دید. هردو کنار یکدیگر، پشت میز نشسته‌ بودند و فنجان قهوه مقابل فرهاد بود. لبخند محوی زد و گفت:

166
136,330 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید