پارت هفتاد و ششم

زمان ارسال : ۵۲۴ روز پیش

روزی‌ از روزهای‌‌ سرد اواخر مهر سوز‌ و سرما، همه‌جای شهر‌ را در بر‌گرفته‌بود. تمام‌ فامیل‌ دم‌ در بیمارستان‌ ایستاده‌بودند‌ و منتظر تا بیمارشان بعد سه هفته‌بستری و در زندان‌ِسفید بیمارستان قدمی‌ دوباره به کوچه‌های این‌ شهر‌شلوغ بگذارد.

هادی‌ خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید