پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۵۴۰ روز پیش

فرهاد با کمی تأمل جواب داد:
- باشه، برو. شب خودم میام دنبالت.
شیدا گونه‌اش را بوسید و گفت:
- قربون بابای خوش‌قلب و مهربون خودم.
فرهاد اخم ظریفی کرد.
- خودشیرینی بسه... دفعه آخر باشه در نبود من، قوانین رو زیر پا می‌ذاری. قبل از رفتن هم بابت این سوءتفاهم از ریما معذرت‌خواهی کن.
شیدا لب‌هایش را جمع کرد و ناچار گفت:
- چشم.
فرهاد رفت و شیدا به داخل اتاق برگشت. سعید مق

165
135,713 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • تابان

    21

    خدا کنه دلارام هم ازدواج کنه، حقشه یه زندگی مشترک بعد سالها داشته باشه...

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید