شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۵۸۴ روز پیش
دوشادوشش قدم برمیداشتم.
عده ای دور آتشی جمع شده و میرقصیدند.
با لبخند به لباس های رنگارنگشان زل زدم
عمیقا حس زنده بودن داشتم.
حسی که کم پیش میامد داشته باشم.
_دوست دارید رو صورتتون نقاشی کنیم!؟
متعجب به دختر جوان و خندانی که با قلمو های رنگی کنار صندلی چوبی ای ایستاده بود نکاه کردم.
آروی شانه اش را بالا انداخت.
_راستش…
دستم را گرفت و کشید
_مطمئنم خوشت
Dayana
00اوو مای گاد اوه مای گااااد اوووه ماای گاااااد💃🏻😂