گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت یازده
زمان ارسال : ۷۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
پارسا رفته بود و سارا با افکاری آشفته لبهی تخت نشسته بود. فکرش درگیر این بود که دلیل رفتار پارسا چیست؟ از حالش فهمید که هنوز هم کتایون را دوست دارد، اما چرا اینطور سرد برخورد میکرد؟ بی هیچ نتیجهای نفسش را بیرون داد و گفت:« هرچی باشه بعد از شام می فهمم، فقط خداکنه حقیقت رو بگه!»
خواست برای صرف شام از اتاق بیرون برود که با دیدن گوشی یاد یزدان افتاد. اینکه خواسته بود او را در جریان م