پارت پنجم

زمان ارسال : ۷۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

- دایی... مامان... نمیاین عکس بگیریم؟ وقت واسه صحبت زیاده.

با صدای شیوا، رشته‌ی کلام شهرام و دلارام قطع شد و هر دو لبخندزنان سمت عروس و داماد رفتند. شیدا نزدیک به امیرعلی ایستاده و نگاهش می‌کرد. امیرعلی متوجه‌اش شد و دستش را جلو برد.

- ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.