شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۶۱۲ روز پیش
بعد از خوردن شام در رستوران هتل در جمع طراحان مطرح و حضور ایزابل و متاسفانه شیدا و کاوه به اتاقم بازگشتم.
حضورشان را تاب نمی اوردم، تمام مدت زیر نگاه تیز و برنده شیدا سالادم را به سختی خورده و از سر میز بلند شده بودم.
با حامی و حمید کمی تصویری حرف زدم و در رابطه با کار های شرکت و تولیدی حرف زدیم.
تماس را که قطع کردم سرم را به پشتی مبل تکیه زدم و نفس عمیقی کشیدم.
هنوز اروی را ند
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
رایکا
20مررررررجااااان زودتر بنویس تمومممممشششش کنننننن