التیام به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پانزده
زمان ارسال : ۸۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
سمت ماشین رفتم. شیشه را پایین کشید و گفت:
- بشینین تو ماشین صحبت کنیم.
نگاهی گذرا به اطراف انداختم و لبهایم روی هم فشرده شد. کلافه گفتم:
- اگر میخواستم تو ماشین صحبت کنیم که نیازی به این پارک نبود. میومدی سر کوچهمون تو ماشین ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساناز
36بچه ها اینجوری به سوگل نگید خواهر اگر گوشت همو بخوارند استخون همو دور نمی دارن دور البته من خودم یه خواهر بزرگ دارم و این حس خواهر نه من