پارت سی و دوم :

هوا تاریک‌شده بود و تکرار همیشگی مردم، رفت‌و آمد و چراغ روشن کوچه. شب‌پنجشنبه، تا آن‌زمان قبرستان شلوغ بود شمع‌های روشن بر‌ سر هر قبری؛ نوزاد، کودک، نو‌جوان، جوان و پیر به چشم‌می‌خورد. کلاغ‌ها روی درخت کاج‌نشسته بودند و آدم‌های در‌حال رفت‌و‌آمد را مش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.