زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و سی و هشتم
زمان ارسال : ۶۴۸ روز پیش
عکسهایش را مقابلش گذاشت...
کسی که حتی فکرش را هم نمیکردند.
طعمه بعدی زرنیخ هم کسی بود که حتی به فکرشان هم نمیرسید.
مطمئن بود شوک بدتری انتظارشان را میکشید.
لاریسا با خستگی زیادی که از چهرهاش هم معلوم بود از ماشین پیاده شد.
امیدوار بود ونسا خوابیده باشد و او را در این وضعیت نبیند.
سردرد امانش را بریده بود و رگهای شقیقهاش با درد نبض میزد.
استفان نز
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سارا
20بازم یک ماه منتظر رمان موندیم ولی بازم خبری از پارت جدید نیس.نوسنده حقیقت رو میگم،با استعداد هستی اما خیلی بی نظم،بد قول هستی.برای همین استعدادت به چشم نمیاد.واقعا دارین کم کم رمانت رو از دل می بری🙁
۲ سال پیشhichkas
30شما بودین که گفتین بعد کنکورتون همه چی اوکیه و پارت گذاری منظمه و درک کنید؟ باشه
۲ سال پیشسمیرا
20اوففف آخه این بی نظمی ها و بدقولی ها تا کِی ادامه دارن؟😐🤕
۲ سال پیشچشانا
10پارت جدید پس🙄
۲ سال پیشالی
20میخواستم بپرسم تا کی ادامه داره چند پارت دیگه مونده نویسنده عزیز؟
۲ سال پیشسیتا
70این پارت معمولی بود چیز خاصی نداشت
۲ سال پیش
پرهام
00من بخاطر تیزهوشانم یه مدت کتاب نخوندم بعد الان بعد از 5 ماه اومدم که رمان های آنلاین بخونم بعد فقط 9 پارتتتتت 😣.........نه واقعا تو 5 ماه فقط 9 پارتتتت😠 توروخدا تند تند پارت بزارید