حکم کن به قلم مرجان فریدی
پارت سی و هشتم :
-دیلان حواست با منه؟
گیج سرم را بالا اوردم نگاهش کردم.
-بله؟
بازویم را گرفت:
-دیگه نرو بالا، اون پسری که دیدی خوشش نمیاد کسی مزاحمش بشه.
با حیرت قدمی عقب برداشتم.
-چرا مگه چشه!؟ چه کارتونه؟
دستانش را در جیب اسلشش فرو کرد.
-خواهر زاده بابا.
متعجب حرفش را تحلیل کردم.
-پسر گوهر!؟
ابروهایش را بالا انداخت:
-نه عمه دیگم کشتنش.
مبهوت نالیدم؛
-کشتن
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۴۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
....
00واستون بگم راستین شخصیت مرده رمانه ک دیلان عاشقش میشه تموم شد خودتونو نکشین🤣
۴ سال پیشهستی
۱۶ ساله 00راستین نقش منفی درنیاد صلواتتت😂وژدانن یکم از زبون ایلین و امیر بگین💤❤ علی و سورنم بگین خیلی عزیزن❤😂😂
۴ سال پیشستایش
00یا خدا هربار داره یه اتفاق جالبی میفته خیلی باحاله مرجان فقط یه سوال چرا درباره امیر و ایلین نمیگه دیگه من خیلی دوست دارم بدونم اخرش به هم میرسن یا نه
۴ سال پیش د
۰۰ ساله 191وای خدا تازه داره جالب میشه چجوری بعزیا از قبل میدونن بعد تو نظرات میگن چی میشه یکی بهم بگه نمیرم از خماری
۴ سال پیشدایا
20چون تو کانال تلگرام میخونن 😂
۴ سال پیشparyaaaaaaa
30وای مامان پشمام ریخت لامصب اسمش قشنگ بود مرصی مرجان جون
۴ سال پیشیلدا
۲۶ ساله 30رمان بسیار عالی و زیباست ممنون از نویسنده این رمان
۴ سال پیشتی تی
70وایی عالی بود دیلان الان اسپانیاست پس آیلین و صدف چی؟؟؟
۴ سال پیشهستی
40عالییییی
۴ سال پیشساره
81راستین🤔🙄🤤
۴ سال پیشسونیا
101این رمان عالیه ولی ای کاش نویسنده ادامه پانتومیم رو اینجوری تو یه رمان دیگه نمیذاشت و جدا به ادامه پانتومیم می پرداخت ولی در کل خوبه از این رمان راضیم
۴ سال پیشایسو
50وای راستین😁چه اسم شیکی فقط مرجان جون این دفه زد حال نزن بزار همین عشق دیلان شه😥
۴ سال پیشaa
70وای اسمشم قشنگه 😀😀😝😝
۴ سال پیشNeda
60وای خدا اینجارو ببین کجا اسپانیا؟ 😮حالا دوستاش چیکار میکنن از امیر اینا خبری نشد؟ پس این پسره پسر عمش بیچاره معلوم نیست چیکارش کردن که اینطوری شده شاید وقتی مادرش کشتن پیشش بوده بخاطر همین تشنج کرده
۴ سال پیشفاطمه
۱۳ ساله 61اه الان که اسپانیان امیر و ایلین پس شوت دیگه آره ؟ 😕😠 ای بابا امیر ایلین چی پس ؟ . ولی خداییش یکم پارت هارو طولانی کنید 😢
۴ سال پیش
رخشا
10وای خدا بیچاره ارسان یه مشت روانی و فلج جمع کرده دور خودش🤕 خدا کنه عاشق همین راستین جون بشه مردیم بس اتفاق جدید افتاد🤐 ترخدا مرجان جون اگه قراره این باباش باشه بگو دلمونو صابون نزنیم🤤😂 #رمان خفن